امین آبله مرغون داره و مدرسه نمیره
متین بهش میگه: من چقدر بیچاره ام که باید بدون تو برم مدرسه!!
امین میگه:نخیرم! من چقدر بی چاره ام که با این دون های قرمز و خارش باید توی خونه تنها بمونم!
دارم با بابایی صحبت میکنم
بهش میگم:کاش متین هم آبله مرغون میگرفت! اینجوری دوره ی بیماری برای هر دو تاشون همزمان طی میشد میرفت!
متین صداش از اون اتاق به گوش میرسه که خیلی شاکی داره میگه: تا برای من عروسک فانتزی نخری من آبله مرغون نمیگیرم!!
وای خدا!
امروز امین خونه مونده و متین رفته مدرسه
امین کچلم کرد!
چون تنها بود و هر کاری میکردم بی قرار و بی حوصله بود
به محض اینکه متین اومده خونه نشستن با هم به بازی کردن
شطرنج بازی کردن و فیلم دیدن و اختلاط کردن
کل بی حوصله گیهای امین با ورود متین کاملا دود شد رفت هوا!
مادرانه نوشت:
عشق دوقلوها به همدیگه واقعا پاک و خالصانه اس
یه عشق ستودنی و منحصر بفرد!
خدا رو شکر میکنم که دوقلوهای من بیشتر با هم رفیق هستن تا رقیب