سیم کابلهای پشت کامپیوتر خیلی بهم پیچیده شده
بهم گره خوردن ناجور
کلافه شدم
میگم: وای چقدر این پشت درهم برهم شده!!
امین دست به کمر کنارم ایستاده
با تاسف به صحنه نگاه میکنه و سر تکون میده
میگه:مامانه فک کن اگه ما و خاله اینا هممون موش بودیم و این پشت زندگی میکردیم چقدر بهمون سخت میگذشت!!
من:چه ربطی داره آخههههههههه !!!!
داریم میریم برزک(یکی از روستاهای اطراف شهر)
یک عدد بابا در حال رانندگی و تو فکره
من در حال دیدن مناظر اطراف به این حالت
قند و عسل هم صندلی عقب نشستن و همینجور با هم کل کل میکنن
میگم:پسرآ !! بیرونو نگاه کنید چقدر قشنگه!!
دو تاشون همزمان بیرونو نگاه میکنن
همون لحظه یه نایلون رو میبینن که تو هوا میچرخه و اینور اونور میره
امین:کاش ما پاکت بودیم!
متین:آره! اگه پاکت بودیم خیلی خوب بود
من:واا!! حالا چرا پاکت؟؟؟
دوقلوها: ببین چه قشنگ بدون بال پرواز میکنه!!!