ما یک عدد بابای گوگول مگولی داریم که بعد از مدتها یه خواب دیده
عجیب اینجاست که خوابش یادش مونده!
بهم میگه:خواب میدیدم من و متین از یه درخت گردوی خیلی بزرگ بالا میرفتیم به راحتی!
منم با لبخند ملیح گفتم : خوب است و خیر است
عصر که شده دوباره یاد خوابش افتاده
به متین که در حال شیطونی بوده میگه:متینننننننننن !!! من دیشب خوابتو میدیدم!!
متین میگه: امینم توو خوابت بود؟؟
بابایی:اوممم...آره!
امین میگه: مامانه هم توو خوابت بود؟؟4تایی بودیم؟؟
بابایی:هان؟!...آره!
بعد امین متین خیالشون راحت شده که توو خواب بابا هممون بودیم!
رفتن دنبال بازیشون و اصن نپرسیدن خب پدر جان ِ بزرگوار حالا مثلا چه خوابی دیدی ؟!
بابایی با دلخوری نیگام کرده میگه: جرات نداریم یه خوابم ببینیم!! کل خوابمو بردن زیر سوال!! مجبورم کردن با دست خودم تحریفش کنم!!
یک عدد بابا: من:خوشمزه خ