Quantcast
Channel: بــﻬـترین پسـرهاے دنیــا
Viewing all articles
Browse latest Browse all 71

پلیســ ِ فکـ

$
0
0
 یک هفته اس که پلاک متحرک توی دهان متین مهمانه

درسته کمی بهش عادت کرده ولی هنوز لثه ها و دندوناش حساسه و گاهی درد میگیره

پلاک متحرک


دیشب جلسه ی سومی بود که باید پیش دکترش میرفتیم

کلی با متین خوش و بش کرد

درباره ی دستگاه براش توضیح داد

وقتی دید متین آماده اس دستگاه رو روی دندونها و صورتش تنظیم کرد و کار گذاشت

طفلک پسرم

با اینکه دستگاه واقعا مزاحمش بود و استرس گرفته بود

سعی میکرد لبخند بزنه و خودشو قوی نشون بده

چند بار کش های روی دستگاه در رفت و به لبش خورد

ولی بچه ام یه آخ ِ کوچولو هم نگفت حتی!

قربونش برم

خیلی نگرانش بودم

همش دعا میکردم متین بتونه با وضعیتش کنار بیاد 

آخه طبق نظر آقای دکتر: شرط اصلي موفقيت در درمان با اين دستگاه‌ها وجود انگيزه در بيمار و والدين و همکاري کافي آنها می باشد!

بابا و داداشی هم بودن

اونا هم سعی میکردن به متین روحیه بدن

امین که همش توی دست و پای دکتر بود

تا دکتر من یا بابایی رو صدا میکرد که راجع به دستگاه توضیح بده امین زودتر از ما پیش دکتر وایساده بودHello

خلاصه دستگاه با موفقیت نصب شد

هر چی به متین میگفتیم حرف بزن میگفت :الو ... سلام خوبی چطوری؟!

فقط همین جمله رو تکرار میکرد

من نگران این بودم که دستگاه سنگینه و فقط به کمک دو تا کش ِ کوچولو و نازک به پلاک توی دهان وصله

هر لحظه ممکنه بیوفته!

بابا و آقای دکتر میگفتن: نع! دستگاه محکمه و اصلا از جاش تکون نمیخوره!

به متین گفتم پاشو بایست و کمی صحبت کن

تا گفت الو سلام...!!پلاک از توی دهانش پرید توی بغل آقای دکتر

بعد دکتر و بابایی سوت زنان رفتن از نو دستگاه رو تنظیم کنن

امین پیشنهاد داد اسم دستگاه رو بذاریم : پلیس ِ فک!

میگفت وقتی فک داداشی میخواد بیاد جلو این دستگاه مث آقا پلیسه بهش میگه:آی آی آی! کجا کجا؟؟ برگرد سر جات ... جلو نیا!

کلی از حرفاش خنده ام گرفته بود

قرار شد همین اسم روش بمونه

کارمون که تموم شد متین و بابا از پله ها بدو بدو اومدن پائین

میخواستن دستگاه رو توی حرکت تست کنن

ولی من و امین منتظر موندیم تا آسانسور بیاد

آخه اومدنه مسابقه گذاشتیم همه با هم از پله ها دویدیم تا بالا

اوه...! من یکی که جونم در اومد!

واسه همین دیگه همتم نمیشد پله ها رو گز کنم تا پائین

والا ... میرن طبقه پنجم مطب میزنن که چی؟!

وقتی رسیدم دیدم متین خان جان با بابایی گل میگن و گل میشنون چه جور!

خوشحال شدم حال و روحیه متین جونی خوبه

ولی شب وقتی متین میخواست بخوابه خیلی سختش بود

درد داشت

و با وجود دستگاه نمیتونست راحت بخوابه

اینور و اونورش بالش گذاشتم که صورتش نیاد روی زمین

بهش شربت بروفن دادم و آروم لثه هاش رو ماساژ دادم

کلی حرفای خوب خوب با هم زدیم

تا اینکه بالاخره خوابش برد

حالا من خوابم نمیبرد

تا صبح میومدم به متین سر میزدم

خدا رو شکر خوب خوابش برده و بود

انگاری توی خواب هم حواسش بود که آروم غَلت بزنه

آفرین داری پسر قهرمانم


*عکسها تزئینی هستن

* ادامه ی مطلب عکس دستگاه هدگیر رو گذاشتم



Viewing all articles
Browse latest Browse all 71

Trending Articles