روز برفی 2
یک عدد بابا داشت میرفت سر کارشمن تا دم در دنبالش رفتم و هی تاکید میکردم چی بخره چی نخرهبعد ازچند بار خداحافظی رفتمنم برگشتم توی خونه چند لحظه بعد ...دیدم پشت سرم یک عدد بابا اومد!من: وااا چرا...
View Articleبابایی و قند و عسلش
قراره در چند روزه آینده به یه مسافرت کوچولو برمباید قند و عسل پیش بابایی بمونن تا من برگردمیک عدد بابا داره یک دوره فشرده کار آموزی نگهداری از قند و عسل رو میگذرونهبا اینکه تمام نکات ضروری رو گوشزد...
View Articleبه مناسبت امروز:
می دانـــــی مــن كیـــستـــم؟ مـــن زن متــــولـــد بهمنم.....نه به آســــانــی عــاشــق می شــوم و نــه وقــتـی عـــاشقـــم به راحـــتی از آن فــــارغ می شوم...پس حتــــی ایـن فكــــر به ذهــنت هم...
View Articleسلامی دوباره!
بعد از مدتها برگشتم... خیلی خوش برگشتم!!مجبور شدم قند و عسل رو دو هفته به بابایی بسپارم و خودم برم مسافرتالبته اصلا احتمال نمیدادم انقدر طول بکشهولی طول کشید!بابایی با قند و عسل یه چن روز خونه خودمون...
View Articleحاشیه های آبله مرغونی
امین آبله مرغون داره و مدرسه نمیرهمتین بهش میگه: من چقدر بیچاره ام که باید بدون تو برم مدرسه!!امین میگه:نخیرم! من چقدر بی چاره ام که با این دون های قرمز و خارش باید توی خونه تنها بمونم!دارم با بابایی...
View Articleنیش ِ پشه
قرار شد از امروز امین بره مدرسهدونه های قرمز کمرنگ شدن و روشون خشک شدهاز تب و دلدرد هم که خبری نیستپس همه ی شرایط جور شد که پسرم برگرده مدرسهبا اشتیاق برنامشو جور کرد و تکالیفشو انجام دادمعلوم بود دلش...
View Articleبازگشت آبله مرغون!
دیروز متین روی چونه و روی پیشونیش دو تا دونه ی قرمز رنگ بودفکر میکردم جای پلیس فکش هستبراش پماد زدم و دستگاهشو گذاشتم و خوابیدحالا نگو توی شب تب کرده!منم که خواااب بابایی تا دیروقت مشغول رسیدگی به...
View Articleعسل ِ دون دونی
فک نمیکردم انقدر بیماری آبله مرغون سخت باشه!متین کارش به دکتر کشیداز بس بدنش پر از جوش و تاول شده بودمیگفت گلو درد دارم توی گلوش رو دیدم پر از جوشهای سفیدرنگ بزرگ بودخارش شدید هم گرفته بودجوری که بعضی...
View Articleآدم و حوّا
متین بهتره ولی جای جوشها هنوز به صورت زخم خشک شده هستیه جوش قشنگ وسط پیشونیش نشسته و چون روش خشک شده از دور تیره بنظر میرسهبخاطر همین هر کی توی مدرسه میبینتش بهش میگه هندی!چقدرم متین ناراحت میشه !راه...
View ArticleArticle 0
خداوندا ...!در این آخرین روزهای سالدل مردمان این سرزمین راچنان در جویبار زلال رحمتت شستشو دهکه هر کجا تردیدی هست ایمانهر کجا زخمی هست مرهمهر کجا نومیدی هست امیدو هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا...
View Articleاختلافات قند و عسلی
دعوا شدهاونم سر چی؟!یه دختر عروسکی که از توی شانسی در اومده!!امین میگه مال منهمتین میگه نخیررر مال منه!!!همینجور بحث بالا میگیره و نهایتا متین یکی میزنه تو کله ی امین!!!امین حرصی میشه به دنبال...
View Articleجگر گوشه ای به نام امیرعلی
از وقتی یه دختر بچه بودم هر موقع صحبت از بچه ها میشد ته ِ دلم ضعف میرفت، کاری نداشتم بچه ی غریبه باشه یا آشنا، فقط همین که من میتونستم بغلش کنم یا چند دقیقه باهاش بازی کنم برام لذت بخش بود.شاید بخاطر...
View Articleیک روز رعد و برقی + یک عدد مامانـ ِ خوش شانس
سلام اولین ماه زمستونی هوا سرد و بارونیمن و پسرآ توو خونه کنار بخاری نشستیم و مشق مینویسیم!یه لحظه همه جا روشن میشهو بعد یه رعد و برق شدیدصدای جیغ دخترآ از توی مدرسه میادآخه خونه ی ما دقیقا روبروی...
View Articleتولد دوقلوها مبارک
امروز چهارم ربیع الاول هستیعنی اگه به ماه قمری حساب کنیم روز تولد 9 سالگی قند و عسلم امروز میشهپس تولد دوقلوهای ماهمون مبارکخدایا!عمر باعزتسلامتی و موفقیتو عاقبت بخیریدعای ماست برایقندو عسلخودت همیشه...
View Articleروز برفی 2
یک عدد بابا داشت میرفت سر کارشمن تا دم در دنبالش رفتم و هی تاکید میکردم چی بخره چی نخرهبعد ازچند بار خداحافظی رفتمنم برگشتم توی خونه چند لحظه بعد ...دیدم پشت سرم یک عدد بابا اومد!من: وااا چرا...
View Articleبابایی و قند و عسلش
قراره در چند روزه آینده به یه مسافرت کوچولو برمباید قند و عسل پیش بابایی بمونن تا من برگردمیک عدد بابا داره یک دوره فشرده کار آموزی نگهداری از قند و عسل رو میگذرونهبا اینکه تمام نکات ضروری رو گوشزد...
View Articleبه مناسبت امروز:
می دانـــــی مــن كیـــستـــم؟ مـــن زن متــــولـــد بهمنم.....نه به آســــانــی عــاشــق می شــوم و نــه وقــتـی عـــاشقـــم به راحـــتی از آن فــــارغ می شوم...پس حتــــی ایـن فكــــر به ذهــنت هم...
View Articleسلامی دوباره!
بعد از مدتها برگشتم... خیلی خوش برگشتم!!مجبور شدم قند و عسل رو دو هفته به بابایی بسپارم و خودم برم مسافرتالبته اصلا احتمال نمیدادم انقدر طول بکشهولی طول کشید!بابایی با قند و عسل یه چن روز خونه خودمون...
View Articleحاشیه های آبله مرغونی
امین آبله مرغون داره و مدرسه نمیرهمتین بهش میگه: من چقدر بیچاره ام که باید بدون تو برم مدرسه!!امین میگه:نخیرم! من چقدر بی چاره ام که با این دون های قرمز و خارش باید توی خونه تنها بمونم!دارم با بابایی...
View Article